معنی دارایی ، مکنت

لغت نامه دهخدا

مکنت

مکنت. [م ُ ن َ](ع اِمص، اِ) قدرت.(غیاث)(ناظم الاطباء). مکنه. توانایی:
فلک چاکر مکنت بی کرانش
خرد بنده ٔ خاطر هوشیارش.
ناصرخسرو.
پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوات فرصت و عدم مکنت بفرماید.(کلیله و دمنه). چون موش با همه ٔ صغار و مهانت خویش از مشرع چنان کاری عظیم به در می آید اولیتر که ما با این مکنت و مکانت... جواب این خصم توانیم داد.(مرزبان نامه چ قزوینی ص 208). ارانب و ثعالب را مجال مجادله ممکن نگردد و مکنت مقاومت صورت نبندد.(ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291). ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت و به ابیورد شد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 294). چون بدانستند که مکنت ثبات و قدرت نجات نیست خود را از شرفه های قلعه به زیر انداختند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 415). امیر عزت مکنت را به وراثت از پدر بزرگوار دریافت.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 447). به قدر اقتدار روزگار و اندازه ٔ مکنت وقت... یک چند طویها و جشنها کردند.(تاریخ غازان ص 52). بنیان مکنت و شوکت ایشان به یکبارگی انهدام پذیرفت.(ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ص 401). با وجود توافر اسباب مکنت و کامکاری و اجتماع مواد عظمت و نامداری...(حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 8). || توانگری.(غیاث). ثروت و توانگری.(ناظم الاطباء). دارایی. خواسته. دستگاه. تمکن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
عید قربان رسید خواهد و نیست
مکنت گاو و گوسفند و بعیر.
سوزنی.
مکنتش بسته با قضا پیمان
قدرتش کرده با قدر میثاق.
انوری(دیوان چ مدرس رضوی ص 270).
اگر نیک تأمل کنی پاسبانان گنج مکنت مقتصدانند.(مرزبان نامه). جولاهه سیم برگرفت و چون زر، سرخ روی قوی دل پشت به دیوار مکنت و فراغت بازداد.(مرزبان نامه چ قزوینی ص 227). وام اگرچه اندک باشد چون متراکم گردد مکنت بسیار از ادای آن قاصر گردد.(مرزبان نامه ایضاً ص 203). پدر گفت ای پسر منافع سفر... بی شمار است ولیکن مسلم پنج طایفه راست: نخستین بازرگانی که با وجود نعمت و مکنت غلامان و کنیزان دارد...(گلستان). حلم ما با سیاست و تواضع ما با مهابت و عفو ما با قدرت و کرم ما با مکنت قرین است.(از مکاتیب خواجه رشیدالدین فضل اﷲ).


دارایی

دارایی. (حامص، اِ) مکنت. مال. ثروت. رجوع به دارا شود. || اصطلاح حقوق مدنی که شامل دو بخش است یکی اموال و مطالبات یا دارایی مثبت، و دیگر دیون یا دارایی منفی. (فرهنگ حقوقی).

دارایی. (اِخ) میرزا محمد باقر رازی شاعر فارسی، متخلص به دارایی. صاحب دیوان شعری است که آن را «طرفه » نامیده است. (الذریعه ج 9 ص 312).

دارایی. (اِ) یک نوع پارچه ٔ ابریشمی که چند تاری پنبه در آن باشد. (ناظم الاطباء).


مکنت بخش

مکنت بخش. [م ُ ن َ ب َ](نف مرکب) بخشنده ٔ خواسته و ثروت و دستگاه. مکنت بخشنده. بخشنده ٔ توانگری:
چنانکه جود بدان دستهای مکنت بخش
ز بهر شیر ز پستان مادران اطفال.
فرخی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مکنت

تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی،
(متضاد) مسکنت

فرهنگ فارسی هوشیار

دارایی

مکنت، مال، ثروت


مکنت

پوشاننده، حاجت

فرهنگ معین

مکنت

(مُ نَ) [ع. مکنه] (اِ.) توانگری، نیرو، ثروت.

فرهنگ فارسی آزاد

مکنت

مُکنَت، قدرت و قوت، توانائی، شدت،

مَِکنَت، تَمَکُّن (به معنای تَمَکُّن مراجه شود)،

فرهنگ عمید

مکنت

توانگری،
(اسم مصدر) [قدیمی] قدرت، توانایی، نیرو،

معادل ابجد

دارایی ، مکنت

736

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری